ღ دل نوشته های تنهایی من ღ
درباره وبلاگ


لمسِ تن تو شهوت است و گناه حتی اگر خدا عقدمان را ببندد داغیِ لبت، جهنم من است حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند هم آغوشی با تو، هم خوابگیِ چرک آلودی‌ست حتی اگر خانه‌ی خدا خوابگاهمان باشد فرزندمان، حرام نطفه‌ترین کودک زمین است حتی اگر تو مریم باشی و من روح‌القدس خاتون من! حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم، یک بوسه ـ‌یک نگاه حتی‌ـ حرامم باد ! اگر تو عاشق من نباشی... احــــمد شـــامــلو

پيوندها
سلنا گومز(selena gomez)
**dokhtar koli **
شـعلــه ســـوزان عـشــق
شادترین چت روم ایرانی
دنیای تصاویر-شکلک چت روم-انیمیشن-اسمایلی
☠ دلنوشته های دختــــــــــر جهنـــــــــــمی ☠
باران عشق
setarehaye sorbi
زهرا دوستت دارم
یـــــــــــــــــکـــــــــه پســـــــــــــــــــــر تنهــــــــــــا
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان del neveshte و آدرس elnazloveestory.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 142
بازدید دیروز : 91
بازدید هفته : 324
بازدید ماه : 316
بازدید کل : 108767
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 79
تعداد آنلاین : 1

ابزار پرش به بالا

نويسندگان
elnaz

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
17 / 1 / 1392برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : elnaz

 

{مـטּ }همانم

 

خوب تماشا ڪטּ

 

{בخترے} ڪﮧ براے בاشتنت

 

تمام شب را بیـבار میمانـב...

 

و...

 

با تویــے ڪﮧ نیستــے { בـرف} میزنـב

 

בخترے ڪﮧ زانو میزنـב لبـﮧ تختش و

 

{چشمانش} را میبنـבב و

 

تنها آرزویش را براے هزارمیـטּ بار

 

بـﮧ {خـבا} یاבآور میشوב

 

خـבا هم مثل همیشـﮧ لبخنـב مــےزنـב

 

از ایـטּ ڪﮧ {تو }آرزوے همیشگـے

مـטּ بوבے!!

 
14 / 1 / 1392برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : elnaz

بدینوسیله من رسما از بزرگسالی ام استعفا می دهم و مسئولیت یک کودک هشت ساله را به عهده میگیرم...

می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است چون می توانم آن را بخورم...

می خواهم زیر یک درخت بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم

می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا رستوران پنج ستاره است!

می خواهم در کوچه پس کوچه های محله مان بالابلندی بازی کنم...

می خواهم سرم را از شیشه تاکسی بیرون بیاورم و بلند بلند شعر بخوانم

می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم،بادبادکم را به هوا بفرستم...

می خواهم به گذشته برگردم ....وقتی داشتم رنگ ها را ، جدول ضرب را و شعرها را می آموختم

می خواهم شب هنگام عروسکم را در آغوش بگیرم و بیخیال از هر آنچه پیش آمده بخوابم...

می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند...!

می خواهم به همان زندگی ساده خود برگردم،

نمی خواهم زندگی ام پر شود از کوهی از مدارک اداری،خبرهای ناراحت کننده،صورتحساب،جریمه

اجاره خونه، سر رسید وام و....

می خواهم کودکانه روی صحنه تئاتر هزار نقش  بازی کنم و لذت ببرم

می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم،به فرشتگان، به باران ، به صدای باد...

همه چیز بزرگسالی ام برای شما...

 

 

 
14 / 1 / 1392برچسب:, :: 12:13 :: نويسنده : elnaz

 

پدره عزيزم سلام

گفتم اولين نفري باشم كه تولدتو تبريك ميگم بهت

يه وقتي بود كه دوستداشتم برات كادو بگيرم ، كيك بگيرم ، گل بگيرم ، خلاصه يه تولده مقصل برات بگيرم ولي بچه بودم و پول تو جيبيم نميرسيد به همه اين كارها

الان كه پول تو جيبيم ميرسه  تونيستي  9 ساله كه نيستي

ميگن دعاي پدر بي برو برگرد ميگيره حتي اگه فوت شده باشه

دعام كن بابا

 

پدرم تولدت مبارک

 

 

 

 
3 / 1 / 1392برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : elnaz

مخاطب خاص همیشه به این معنی نیست که
بهترین مخاطبته

گاهی به این معنیه که :

میتونه خیلی خاص حالتو بگیره

میتونه خیلی خاص تنهات بزاره

میتونه خیلی خاص بگه دوست ندارم

میتونه خیلی خاص بهت بگه تو دیگه کهنه شدی

میتونه خیلی خاص با یکی غیر توام دوست باشه

 
3 / 1 / 1392برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : elnaz

متنفرم از آدمای حسودی که فقط و فقط همه چیزای خوبُ برا خودشون می خوان ...

متنفرم از آدمایی که فقط دنبال پول و موقعیت آدمای دیگه ان  ....

متنفرم از آدمایی که خودشونُ خیلی دست بالا می گیرن ولی عملا هیچی نیستن و فقط طبل تو خالی ان ...

متنفرم از آدمایی که عادت کردن با همه بازی کنن و احساسات آدما براشون هیچ ارزشی نداره ....

متنفرم از آدمایی که اگه کسی جلوشون سکوت می کنه و کاراشونُ به روشون نمیاره ، فکر می کنن طرف خره و نفهمیده که هیچی نگفته ...

متنفرم از آدمای ترسویی که حاضر نیستن برای رسیدن به خواسته شون تلاش کنن و فقط حرف می زنن و خدای ادعان ...

متنفرم از آدمایی که هیچ وقت خوبی هایی که در حقشون می کنیُ نمی بینن و فکر می کنن وظیفه ات بوده، حتی اگه تو هیچ توقعی ازشون نداشته باشی ...

متنفرم از آدمایی که مثل آب خوردن دل می شکنن و کَکِشونم نمی گزه ....

متنفرم از آدمای ظاهر بین ....

متنفرم از آدمای دروغ گو ....

چقدر همه تنفر !!! به نظرتون نگران کننده نیست ؟؟؟

 
30 / 12 / 1391برچسب:, :: 23:22 :: نويسنده : elnaz

بدترین کاری که یک نفر میتونه با دلت بکنه اینه که باعث بشه دیگه ذوق نکنی از بودن هیچکس.......

 

ادمها فقط ادمند .نه بیشتر نه کمتر ! اگر کمتر از ان چیزی که هستند نگاهشان کنی انها را شکسته ای . و اگر بیشتر از ان حسابشان کنی تو را می شکنند . اما باز هم اخر مهر سنگ بودن می خورد بر پیشانی تو ........

 

اسبها درشکه را کشیدند ولی انعام را درشکه چی گرفت . چقدر این قصه اشناست ..........

 

دلم بچگی میخواهد . جلوی کدوم مغازه پا بکوبم تا برایم ارامش بخری .........

 

هرچه میروم نمی رسم . گاه با خود فکر میکنم نکند من باشم کلاغ اخر قصه ها .......

 

هیچگاه به کوچه بن بست ناسزا نگو . رنج بن بست بودن برای کوچه کافی است.....

 
30 / 12 / 1391برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : elnaz

تنهایی ...چیزهای زیادی به انسان می‌آموزد!!!اما تو نرو..... بگذار من نادان بمانم ...!

 

میان زمین و هوا، معلق..
بین ماندن و رفتن ...
بین علاقه و عقل ...
مانده بود سر در گم ...
ای کاش خدا کاری کند برای انتخاب درست ...

 

همیشه اونی که میتونه آرومت کنه داغونت میکنه ...

 

یک روز من سکوت خواهم کرد ! تو آن روز ، برای اولین بار ، مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ...

 

چه کسی می گوید حمل سلاح جرم است..؟!!کسی را می شناسم در این حوالی..چشم هایش، سلاح سردی است..که آزادانه حملشان می کند.....!!

 

تمام زندگی ام پر شده از احساسات... احساساتی که مثل آتش میسوزاند دل عاشقم را
وقتی که میبینم هستی اما نیستی تنهایی عذاب میدهد این دل عاشقم را ...

 

آدمی که دلتنگ است...هیچ حرفی حالی اش نیست...برایش فلسفه نبافيد..!

 

گاهی اوقات باید بگذری....بگذاری ... و بروی ...!وقتی می مانی و تحمل می کنی...از خودت یک احمق می سازی...!

 

شابلون نمیخواهد کشیدن دردهای یک زن... کافیست سرسطر ، بنویسی: زنانگی!

 
26 / 12 / 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : elnaz

آدم هزاران متر زیرِ خط فقر باشه،

اما یه میلیمتر زیر خط فهم نباشه ...!

کاش میفهمیدی....!

 
26 / 12 / 1391برچسب:, :: 13:23 :: نويسنده : elnaz

سلام

جالبه.

وقتی خیلی ناراحتم یا خیلی خوشحالم میام اینجا

نمیدنم دلیلش چیه!

خدایا شکرت واسه ی آرامشی که دارم

خدایا شکرت واسه ی همدم خوبی که دارم

خدایا شکرت واسه ی ...

خدایا شکرت که خیلی قشنگ نشون میدی که چقدر هواست به ما هم هست

خدایا شکرت که با گذشت زمان ثابت کردی که حق با ما بود

خدایا واقعا شکرت

 
26 / 12 / 1391برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : elnaz

توکُجایی سُهرابـــ.... ...

 

آبـــ را گِل کَردَند ....

چِشم ها را بَستَند و چه با دِل کَردَنــد...

 

صَبرکُنــ سُهرابــــ ......

. گُفته بودی قایِقی خواهَمــ ساختـــ ...

 

دور خواهَم شُد ازاینـــ خاکِ غَریبـــ

 

قایِقَتــ جا دارَد....

مَنَمــ از هَمهَمه یِ اَهلِ زَمینــ  دِلگیــــرَم ........

 
26 / 12 / 1391برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : elnaz

 

داشتم تو پیاده رو میرفتم که یهو یه موتوری توی عابر پیاده با سرعت از بغلم رد شد و نزدیک بود بزنه به من!

 

داد زدم اینجا عابر پیادَست ها!!!

 

جواب داد اینجا ایرانه ها!!!

حرفش تا حدی منطقیبود که کاملا قانع شدم....جدیااااااااااااااااااا

 

 

 

 
21 / 12 / 1391برچسب:, :: 18:20 :: نويسنده : elnaz

خدایا!!!!!!


یا خیلی برگدون عقب


باخیلی بزن جلو


اینجای زندگی دلم خیلی گرفته!!!

 

عکس های عاشقانه-عکس های تنهایی-عکس های غم انگیز

 
21 / 12 / 1391برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : elnaz

بعضی چیزها را " باید " بنویسم

نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "


برای اینکه "
خفه نشم "

همین !!

 
21 / 12 / 1391برچسب:, :: 10:49 :: نويسنده : elnaz

تو مرا یاد کنی یا نکنی،

باورت گر بشود، گر نشود،

حرفی نیست... اما...

نفسم می‌گیرد، در هوایی که نفس‌های تو نیست.



"سهراب سپهری"

 
20 / 12 / 1391برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : elnaz

یکی از بچه محلهای قدیمیمونو دیدم گفتم: حالت چطوره؟
گفت: چه حالی! گفتم: چرا؟ گفت: نامزدم بعد از ۴سال ولم کرد رفت!
گفتم: ای بابا اشکالی نداره ما هم یه شیشه سیر ترشی ۴ ساله داشتیم،
از دست مامانم افتاد زمین شیکست!!!
یعنی حال عجیبی بهش دست داد وقتی عشقشو با سیر ترشی مقایسه کردم !!

راستش هنوزم منتظرم یه روز یه خانوم و آقای پولداری بیان خونمون،
بعد مامانم بگه عزیزم ما تا حالا بهت دروغ گفته بودیم اینا پدر و مادر واقعی تو هستن … !!

یکی مسیج داده :
من عاشقتم !!
منم گفتم بزن قدش !!
گفت : یعنی تو هم منو دوست داری ؟
گفتم : نه دیگه،الان جفتمون منو دوست داریم ..!

بچه که به دنیا میاد
بابا مامانش ۱۲ ماه کلی زحمت میکشن و خرج میکنن که بچه بتونه راه بره و حرف بزنه،
۱۲ ماه دوم کلی حرص میخورن که بچه خفه شو ! بشین !

کم مونده ایرانسل بهم اس بده مشترک گرامی،
“چیه چیزی شده ؟ چرا ساکتی ؟ دوس داری من نباشم تا کنارت باشه کی ؟

خارجیا با مخفف کردن Short message send به sms خواستن به دنیا بگن که خیلی تنبلن،
ولی ما با مخفف کردن sms به s جای بحث نذاشتیم براشون . . !

 
20 / 12 / 1391برچسب:, :: 16:57 :: نويسنده : elnaz

بـازیگــوش مـــے شــَوم

زیــر ِ شیطنـت ِ دسـ ـت ـهایـَ ـت

بگــذار خطابمــان کــنند " دیــوانـ ه "

مگــر نه اینکــه حقیـقـ ت دارد؟ !

چــرا که مـ ن ...

با ایـ ـن همــه زنـانگـــے اَم

مجــنونــَ ت شده اَم !

 
20 / 12 / 1391برچسب:, :: 16:42 :: نويسنده : elnaz

ديــوونگــي يعــني :

عکسشــو تو گوشــيت هي نيگــاه کني ، واســه بار هــزارم . . .


انگــار تاحــالا نــديديش . . !


بوســش کني محــکم مث ديــوونه ها !!


بگي خــو آخــه دلم همــش يه ذره ميشــه بــرات . . .


بغــض کنــي و زرتــــي اشکــات بــريزه . .


شمــارشــو با ذوق بگــيري شــايد اينبار جــوابتو داد. . .


شــايد با مــهربوني بگــه جــــــونم. ..


شــايد. . شــايد. . شــايد. . .اي تــــو روحــــت با هــمين شايد گفتــنات . .


بــازم هــمين صــداي مســخــره تو گوشــت بپــيچه :


مشــــترک مورد نــظر پاسخــگو نميــباشــد...

لطــفأ مجــددا بمــيريد !

400x600px , 57KB , bampw-black-an....jpg

 
20 / 12 / 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : elnaz

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش
 توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!

 
20 / 12 / 1391برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : elnaz

 

از خدا پرسیدم : خدایا چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟ 


خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر
 
با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو
 
ایمانت را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز
  
شک هایت را باور نکن و هیچ گاه به باورهایت شک نکن
 
زندگی شگفت انگیز است ؛فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید
 
مهم این نیست که قشنگ باشی، قشنگ این است که مهم باشی !!حتی برای یک نفر
 
مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم اینست که با تمام توان شروع به حرکت کنی
 
کوچک باش و عاشق...که عشق میداند آئین بزرگ کردنت را
 
 بگذار عشق خاصییت تو باشد، نه رابطه ی خاص تو با کسی
 
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن
 
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی ، یا دریایی بی کران
 
زلال که باشی ، آسمان در توست ...

 
19 / 12 / 1391برچسب:, :: 22:39 :: نويسنده : elnaz

به بعضی ها تو زندگی باید گفت:

 

         من چــــــــــــــــــــشم میذارم،

 

   تو فقـــــــــــــــــــــــــــــط

          گمــــــــــــــــــــــــــــشــــــــــــــــو

 
19 / 12 / 1391برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : elnaz

قرار نیست که همیشه من خوش باشم …
            

دیروز من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم …
           

امروز دیگری خوش است برای با تو بودن …
            و فردا یکی دیگر…
           

از تلاش دست نکش عزیزم که چشم ملتی به توست …
             تو می توانی …

 
18 / 12 / 1391برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : elnaz

 

کاش فقط یک نفر بود

 

که وقتی بغض میکردم

 

بغلم میکرد و میگفت

گـــــــــــــــــریـــــــــــه کنی مــــــیــــــــــــکــشـــــــــمــــــــــتــا

 
15 / 12 / 1391برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : elnaz

لاک غلط گیر را برمی دارم


و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم...

تـــو


غلط اضافیِ زندگیم بودی...

 
15 / 12 / 1391برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : elnaz

تقصیر من چه بود؟؟؟؟؟؟؟ 

 

انقدر لباس مردانگى برازنده ات بود 

 

که حتى خدا هم نفهمیدپشت ان لباس مردانه


چه موجود ........نامردی افریده است...

 
15 / 12 / 1391برچسب:, :: 1:8 :: نويسنده : elnaz

 
15 / 12 / 1391برچسب:, :: 1:5 :: نويسنده : elnaz

پسر گفت: اگر مي خواهي با هم بمانيم بايد همه جوره با من باشي!

 

 

دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت: باشه عزيزم هر چه تو بگويي!

 

 

پسرک دختر را عريان کرد، دختر آرام ميلرزيد ولي سخن نمي گفت مي ترسيد عشقش ناراحت شود...

 

 

پسرک مانند ابري سياه بدن دختر را به آغوش کشيد و بدون کوچکترين بوسه شروع کرد...

 

 

دخترک آهي کشيد و پسرک مانند چرخ خياطي بالا و پايين مي شد... دخترک بدنش مي سوخت ولي صدايي نمي آمد......

 

 

پسرک چند تکان خورد و در کنار دخترک افتاد!

 

 

دختر با لبخند گفت: آرام شدي عروسکم؟؟؟

 

 

پسرک آرام خنديد، لباسهايش را پوشيد و رفت...

 

 

دخترک ساعتي بعد تلفن را برداشت و زنگ زد و گفت: سلام عشقم

 

 

 ولي پسرک مانند هميشه نبود و تنها گفت: ديگر به من زنگنزن و قطع کرد...

 

 

دخترک عروسکش را بغل گرفت و در کنج اتاقش آرام گريست...

 

 

چند سال گذشت...

 

 

تبريک مي گويم به پسرک!

 

 

همان دخترک زيبا شد فاحشه قصه ما!

 

 

فاحشه سيگارم تمام شده تو سيگار داري؟

 

 

فاحشه آرام مي گويد: چرا به ديگران نگفتي به جرم عاشق شدن فاحشه شدم؟

 

من محکم تر سیگارم را کشیدم وارام تر جواب میدهم از خجالت  ........

 
14 / 12 / 1391برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : elnaz

"هدف ما جلب رضایت شماست"
این شعارو سرلوحه کارش قرار می ده و می ره بوتیک یه جعبه لوازم آرایش می گیره صد و سی تومن . بار اول دوم چون بلد نیست زیر ابرو برداره زیر و بالا رو با هم برمی داره و اصلا ابرو نمی ذاره . ولی خوب از اونجا که "انسان جایزالخطاست" اونم اینقدر تمرین می کنه تا کم کم یاد می گیره. سفید کننده می زنه به چه سفیدی... ریمل می زنه به چه سیاهی... رژ می زنه به چه قرمزی... می شه مث کلاه قرمزی...
موهاشو که دمب اسبی می کنه سه تارو از سمت چپ و پنج تارو از سمت راست آزاد می کنه و می ندازه رو صورتش . اون دوتا تارموی اضافی سمت راستم حکایت داره . نماد خودشه و دختری که انشالا اونرو باهاش آشنا می شه . عشقه دیگه...چه می شه کرد ؟
یه زنجیر طلا گردنش می ندازه اونقدر پهن که آدمو یاد قلاده سگای "ژرمن شپرد" می ندازه . یه دستبند می ندازه دستش که چنان جرینگ جرینگ می کنه که آدمو یاد زنگوله "بزغاله های شبیه سازی شده به دست پژوهشگران توانمند ایرانی" می ندازه . بعد که کامل شد می ره سر مسیر وایمیسه . واسه شروع کار سعی می کنه مخ دخترای پنجم دبستانی و اول راهنمایی رو شیربرنج کنه . بعد کم کم ارتقا می گیره و می ره سر مسیر دبیرستانیا .
اولش فقط با یکی دوست می شه ولی کم کم می فهمه هر چیزی یه زاپاس لازم داره ، پس می ره دنبال یه زاپاس واسه دوست دخترش... و از اونجایی که فکر می کنه هر چیزی یه زاپاس می خواد ، واسه زاپاسشم میره دنبال زاپاس و...
اگه قیافه داشته باشه (پسره رو می گم) نونش تو روغنه . دخترا رو مجبور می کنه براش خرج کنن . ولی وای به حال اون بیچاره بدقیافه . مجبوره واسه دوست دختراش مرتب پیاده بشه... که ولش نکنن .
می گذره و می گذره و می گذره تا کم کم می فهمه عاشق یکی از دخترا شده . از اونجا که آقا پسر خیلی حرفه ای تشریف داره شروع می کنه به آمار گرفتن از دختره که می بینه بله... آمار طرف پاکه و خانم از برگ گل پاک تره و قبلا با هیچکس دوست نبوده . شروع می کنه دوست دختراشو دور انداختن که فقط با همین یکی که عاشقشه بمونه . شروع می کنه واسه دختره خریدن کادو ، هدیه ، انگشتر ، تاپ ، شلوار ، روسری... می گذره تا اینکه یه روز زنگ می زنه گوشی "خانم بچه ها" می بینه "حاج خانم" جواب نمی ده . چن روزی زنگ مرتب زنگ می زنه و جواب نمی گیره . بخاطر دوری و بی خبری از عشقش مریض می شه . می برنش بیمارستان... که می فهمن بله... آقا ایدز داره . وقتی از بیمارستان میاد بیرون نتیجه گیریش از اتفاقات گذشته اینه : یه دختر عاشقم کرد ، خرم کرد ، مریضم کرد ، بدبختم کرد ، ولم کرد . و اون طرف معادله رو اینجوری می نویسه : دخترا رو عاشق خودم می کنم ، خرشون می کنم ، مریضشون می کنم ، بدبختشون می کنم ، ولشون می کنم

...

نمیدونم این مطلب طنز بود یا واقعیت؟ ولی همیشه طنزها از واقعیت ریشه میگیرن ! امیدوارم شما ها حواستونو خوب جمع کنین

 
29 / 11 / 1391برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : elnaz

منـم زیبــا


که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسبهای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد



شعر از زنده یاد سهراب سپهری

 
26 / 11 / 1391برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : elnaz

http://s2.picofile.com/file/7651809458/daste_navazesh.jpg